چشممان بود به آيينه و آيينه شكست
گفته بودند بزرگان كه حقيقت تلخ است
آدم از تلخي اين تجربه ها مي فهمد
كه به زيبايي آيينه نبايد دل بست
ناگزيرم كه به اين فاجعه اقرار كنم:
خوابهايي كه نديدم، به حقيقت پيوست
كاري از دستِ دلِ سوخته ام ساخته نيست
قسمتم در به دري بود- همين است كه هست-
در دلم هرچه در و پنجره ديدم، بستم
راه را بر همه چيز و همه كس بايد بست
چمدان بسته ام و عازم خلوت شده ام
غزل و خلوت و سيگار و... خدايي هم هست
نظرات شما عزیزان: